"بدترین نوع بیسواد، بیسواد سیاسی است ؛ وی کور و کر است . درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند. او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و میگوید که …: “از سیاست بیزار است” .
چنین آدم سبک مغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی میسازد ، قتــل و غــارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید..."
بعضی حرفها باید گزنده باشند تا موثر واقع شوند مثال همین نوشته "برتولت برشت" که سطرهای بالا را تشکیل داده اند...
اینکه اینجا فساد صاحبان قدرت بیداد میکندو هر روز ابعاد پیچیده تری بخود میگیرد،اینکه بچه های کار روز به روز بیشتر و دیگر نه سر چهارراهها که همه جا دیده میشوند و نان،مسکن و دارو در بدترین وضع ممکن به سر میبرندو صدها موارد دیگر که نیازی به ذکرش نیست و شما بهتر از من میدانید...همه و همه بیسوادیی را حکایت میکنند که سیاسیست و به گفته "برشت" بدترینش...و عجیب آنجاست که که بعضیهامان با یک ژست روشنفکرانه و نگاه از بالا این را به اطلاع عموم میرسانیم!!
در مملکتی که سیاست به همه جایش سرک کشیده و میکشد و حتی به ورزش و مذهب هم رحم نکرده اهل سیاست نبودن و بی خبری فاجعه ای به بار می آورد مثل ایران این چند دهه،کشوری که حال و روز زندگی مردمش به ثروتهای فراوان نهفته در خاکش نمیخورد.اصلا با سیاست کار نداشتنمان خودِ فاجعه است وقتی تارو پود زندگیمان بدان تنیده شده و همه مسائل حیاتی زندگی وابسته تصمیمات سیاسیون است...
چه دوست داشته باشیم چه نه،چه از آن بیزار باشیم یا نباشیم سیاست را به دهها دلیل منطقی باید اهلش بود،باید اهلش بود تا در خودخواهانه ترین حالتش دغدغه حداقل های زندگی را نداشت حال بقیه مسائل به کنار...
پ.ن1:زمین آزادی چقدر قابل ترحم بود در روز بازی استقلال و الریان، وچقدر خوب بودنش مهم است در این روزها...
پ.ن2:نمایشگاه کتاب رفتین؟میرید؟
وقتی، این جمله را کسی می گوید(من اهل سیاست نیستم و با آن کار ندارم) را می شنوم تقریبا به صورت خود اگاه یک اتیکت احمق بودن بهش می زنم.
منظور از این که اهل سیاست باشی این نیست، که مصلا بروی جزو فلان حزب یا دخالت مسقیم داشته باشی...
کم ترین کار می تواند این باشد که اخبار را در این باره داشته باشی...یک نگاهی شده سر سری به روزنامه ها یا سایت های خبری بیندازی...
ولی این گونه افراد متسفانه شعاع دید شان تا یک وجب جلوی بینی است.
سیاست، شخص نیست که تو بهش کاری نداشته باشی پس او هم با تو کاری ندارد...اتفاقا بر عکس او با تو کار دارد!
همیشه در جوامع موفق ، مردم به مسولیت سیاسی واجتماعیشان واقف بوده اند.
به قولی پزمردن یک شاخه گل نشانی از غفلت ماست
حال نابودی یک کشور نشانی از چه چیز در مردمانش است؟!
البته، ایران یک کشوری است که در این قضیه پنجاه پنجاه است...از طرفی ما ندا ها وسهراب ها داریم... وعزیزانی چون موسوی و کروبی و از طرفی هم....
مشکل اصلی همینجاست،همینجا که خیلیها فکر میکنند منظور از اهل سیاست بودن آدم سیاسی بودن هست.
مسئولیت سیاسی چیزیست که مردم شانه خالی میکنند از آن و عهده دارش نیستند و نمیخواهند هم که باشند...
در پنجاه پنجاه بودن وضعیت ایران در این قضیه شک دارم،نتایج چیز دیگری میگویند،خوش بینانه نگاه میکنید شما.
این حرف یعنی سلب مسئولیت یه آدم پرمدعای ترسو از خود به شنیعترین شکل ممکن

عمو میترسی بگو میترسم، دیگه ادعا کردن نداره!
سلام
پن1: یعنی چقد مهمه؟
پن2: چند روز از کنار مصلی رد میشدم ساعت 7 بعد از ظهر، رسالت یه ذره ترافیک نداشت، جل الخالق!
همیشه این موقع روز رسالت ترافیک سنگینی داشت، امروز شنیدم نمایشگاه کتاب هم در حال برگزاریه دیگه واقعا
فکر میکنم هیچ کی نمیره، منم نمیرم، یاد نمایشگاه قبلی به خیر
والا به خدا !!

آقا جان بگو میترسم بیخود مردمم سر کار نذار...اَه...
علیک السلام،خوبین شما؟
پن1:لابد خیلی!!
پن2:عه؟عجبا!! اون موقع ها که من دانشگاه میرفتم از رسالتم میرفتم(مسیرم سید خندان بود) والا ترافیک نداشت،چقدم من کیف میکردم . پز میدام که یه ربعه میرسم دانشگاه...اینکه الانا ترافیک شده اونور لابد شما ترافیک درست کردین دیگه:دی
ترافیک نبودنش تو روزای نمایشگاه بخاطر نرفتن مردم نیست که!همش بخاطر تدابیر ماموران زحمتکش راهنمایی و رانندگی جمهوری اسلامی ایرانه(دقت کنید که اینجا جمهوریت و اسلامیت نقش اساسی رو بازی میکنند)مثل بازی پرسپلیس -سپاهان،که اصن معنی اصلی تدبیر و مدیریت رو اونجا میشد مشاهده کرد...
من به واسطه قولی که به دوستی داده بودم رفتم...اونجا به هرکی یه شاخِ گل رز هم میدادن تازشم ،نبودین ببینین مردم چه صفی کشیده بودن واسه گل!گوی سبقت رو از هم دیگه می روباییدند و تا اونجا که میتونستند و راه داشت گل میگرفتند،خدا رحم کرد که ساندیس نبود به همراه تی تاب!!
بد بین باشم، با این شرایط دخلم آمد!
پس مجبورم خوش بین باشم.
در هر شرایطی واقع بین باید بود...
سلام خواهر خوبم
حال شما؟ امیدوارم که برقرار و سلامت باشید.عرض به خدمت شما با مطلبی کوتاه با عنوان«هستید، نیستید!؟ چه خبر» در خدمت شما هستم.امیدوارم که مثل همیشه از نظرات سازندۀ شما بهره مند باشم.انشاءالله مطلب شما را هم می خوانم و سعی خواهم کرد به زودی مطلبی در خور دربارۀ آن بنویسم.سبز باشی
سلام آقای ایزدیار عزیز...
ممنون،من خوبم.امیدارم که شما هم خوب و سلامت باشین و در آرامش...
چشم..
زنده باشین.
باید از عطر اقاقی تورو آغاز کنم
با صدای خیس بارون تورو آغاز کنم
.
.
.
به تو پل میزنم از نفسهام
؟!؟!؟!؟!
خواهر خوبم سلام
من نیز با همۀ آنچه نوشتی با تو هم عقیده ام.حقیقتاً رواست که به این جمادات انسانگونۀ بی عقل، سبک مغز بگوییم.مگر می توان سیاسی نبود!؟ مگر می توان در این جامعه به زنده مانی مشغول بود و مصائب و رنج هایش را ندید و نفهمید!؟ آن گاه که شما از مشکلات و دشواری هایی که هر روز با آنها دست به گریبانی احساس درد کردی اگر سیاسی هم نبودی سیاسی شده ای! مگر می توان بی تفاوت و بی درد بود!؟ فقط در یک صورت می تواند اینگونه باشد؛ آن هم اینکه از وضع و سیستم موجود به سود و منافعی رسیده باشی.تازه حتی اگر این هم باشد باز زمانی که شما از سیستم موجود دفاع می کنی گفتمان و عمل شما سیاسی است.
اگر کسی بگوید من سیاسی نیستم، او دیگر از دایرۀ انسانیت خارج شده؛ دیگر نمی توان او را انسان نامید! او چون کبکی است که سر به زیر برف فرو کرده؛ که یعنی چون من نمی بینم پس خبری نیست! نه هرگز اینگونه نیست.ما چه بخواهیم، چه نخواهیم سیاسی هستیم.هر آنچه در این اجتماع بر سر ما می آید نتیجۀ عمل سیاسیون و سیاسی نمایان است.پس ما نیز سیاسی می شویم و سیاسی هستیم.به اینهایی که می گویند سیاسی نیستیم فقط باید گفت: دست از خودفریبی بردارید.انسان نمی تواند که سیاسی نباشد.سبز باشی خواهرم
سلام آقای ایزدیار محترم...
بله رواست...
رنجها و مصائب را میبینند و حتی میفهمند ولی به روی خودشان نمی آورند...
بله متاسفانه اینجا همه توانایی بی تفاوت بودن را به خوبی دارند در حالی که به دشواری گذران زندگی میکنند...
شرایط کشور نشان از اهل سیاست نبودن و درک سیاسی نداشتن مردمانش میدهد...برشت شرایط مردمی را حکایت میکند که سواد سیاسی ندارند و در برابر هر تصمیمی مطیعند...
آه زهرا..زهرا..رهرا..خسته نشدی اینقدر خودتو زدی به اون راه؟واقعا خسته نشدی؟میدونم که میدونی و میدونی که میدونم نه؟
هنوزم پرمدعا و مغرور با تمام تلاشی که میکنی تا غیر از اینو ثابت کنی! اما دوست داشتنی..
بله..بله..بله!!
کدوم راه؟اصلا شما کی هستی؟واقعا شما کی هستی؟
خیر بنده چیزی رو نمیدونم،علم غیب که ندارم...والا به خدا...
پر مدعا و مغرور؟شما هم اونقد که میخواین نشون بدین من رو نمیشناسین!
راستش من به این قضاوت شدنها عادت دارم و خودمو خیلی بخاطرشون اذیت نمیکنم ...
هرچی فکر کردم دوستی ندارم که اول اسمش"ن"باشه.
سلام خواهر خوبم
از حضور سبز شما در غرور پارسی سپاسگزارم.مرا مرهون لطف خود می کنید.امیدوارم شما نیز در صحت و سلامت روزگار بگذرانید.سبز باشید و برقرار و پاینده.