رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
پ.ن:همچنان امید وار ادامه میدهم...
باز هم خرداد...
و دوباره ما که خاطراطمان جون میگیرد...
خاطرات آدمهایی که دیگر جون ندارند ...
وچشمانمان که قطرهای اشک تنها واکنششان به یاداوری آن خاطرات است...
بازهم خرداد دوان دوان...
ودوباره ما که دیگر عادت کرده ایم به تلخیهایش به شیرینیهایش به حوادثش...
چه طعم تلخ گزنده ای داره شکست...
آنقدر تلخ که سالها در خاطرت میماند...
چرا آنقدر که شکستها ماندگارند پیروزیها نیستند؟
چرا آنقدر که شکستها تلخند موفقیتها شیرین نیستند؟
چرا آنقدر که زیاد شکست میخوریم کم برنده ایم؟؟؟
چرا همیشه در زندگی تلخیها پیروزند؟
چرا...؟