ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

مدتی این مثنوی تاخیر شد...


خُب همونطور که از عنوان پیداست ظاهراً و باطناً این مثنوی مدتی تاخیر شده و دیگه بسشه...

نویسندش دیگه تاخیر رو جایز نمیدونه،آخه نرفته بوده که نیاد.اصلا حاشا،اگر آفتاب برای نیامدن رفته باشد..حالا نه اینکه آفتاب باشه ها نه،ولی خب دستِ کمیم از آفتاب نداره:دی.(ببخشید دیگه ایشون یکمی خودشیفتس!)

خیلی کافکا خون نیست ولی این جملش که میگه نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است رو خیلی دوست داره،خیلیم قبولش داره...

بدون مقدمه خداحافظی کردحالا بدون مقدمه که نه،با دو سه خط مقدمه چینی سلام میکنه به دوستایی که خودش خیلی دوستشون داره و به نظرش خیلی با معرفتن...حالا اومده که باز درباره مسائلی بنویسه که فکر میکنه پرداختن بهشون از اوجبِ واجباته...

سعیشم بر اینه که دیگه مثل قبلنا دیر به دیر ننویسه...


پ.ن1:سلام.خوبید؟

پ.ن2:چه خبره که تویِ این یکی دو هفته اخیر5-6تا از دوستانم فیلتر شدن؟حالا که مثلا دچار تدبیرو امید شدیم و این عناصر حیاتی  همه جامون را فرا گرفته!حالا دیگه چرا؟

"بسیار خوب متوجه شدیم که شما همیشه حاضر در صحنه هستید و فعالتر از پیش هم تشریف دارید!!"میخواستید همین رو ثابت کنید دیگه نه؟