ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

گل آینه

مو پریشانهای باد

با هزار دامن پر برگ

بیکران دشتهارا درنوردیده

میرسد اهنگشان از مرز خاموشی:

ساقه های نور میرویند در تالاب تاریکی.

رنگ میبازد شب جادو.

گم شده آینه در دود فراموشی.

در پس گردونه خورشید گردی میرود بالا زخاکستر.

وصدای حوریان و مو پریشانها می آمیزد

با غبار آبی گلهای نیلوفر:

باز شد درهای بیداری.

پای درها لحظه وحشت فرو لغزید.

سایه تردید در مرز شب جادو گسست ازهم.

روزن رویا بخار نور را نوشید.

                                                قطعه ای از" گل آینه" سهراب سپهری.

پ.ن:شاید این روزها را هم دیدیم!به هر حال امید وارم که اگرنباشم چه کنم؟!