ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

بوی بهبود ز اوضاع جهان میخواهم...

مدتهاست که دلم میخواهد از ته دل زمزمه کنم:

           بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم

اما به دل من نیست که...

آدم نا امیدی نیستم...از اینا هم که هی آیه یاس میخوننم نیستم...از ناله کردنم خوشم نمیاد...

ولی یه چیزی از درونم تازگیها بهم نهیب میزنه که تا کی میخواهی نیمه پر لیوانی را ببینی که خالیست...که مدتهاست شکسته...که آن لیوان را تا نیمه پر دیدن خطای دید بوده و بس...که اینقدر خوشبین نباش و هی بگو یه روز خوب میاد...

یه حس سمج سرکش که حاضر نیست کوتاه بیاد...نمیدانم آخر تسلیم میشوم یا نه...فعلا که همچنان مبارزاتمان ادامه دارد...میدانم که این نیز میگذرد ولی...


پ.ن1:یاد آن عاشورای خونین سال88لحظه ای رهایم نمیکند روز پر از...فیلمهایش را هنوز دارم...و خواهم داشت...عجیب این روز با خون آمیخته...با نا عادلانه کشته شدن...با مردن در راه آزادگی...


کاش اینقدر فراموشکار نباشیم یا خودمان را به فراموشی نزنیم بخاطر....