شاید علتش این باشه که شیر ها را بیشتر از راسوها و روبا ها دوست دارند... حماقت نیست علاقه است!
میدونی چیه بیشتر خوی گرگ در این جایگاه یافت میشود.... شاید بهتر بود لاک هم از گرگ نام میبرد... بله علاقه است از روی همیشه نا آگاه بودن یا سود بردن یا... حال اگر کسی به این گرگ صفتان علاقه نداشت دریده میشود...
سلام خواهر خوبم ممنون از حضور سبزت.عجب طنز تلخ و گزنده ای! راستی یه سوال داشتم: شما می دونی چرا این مردم این قدر نمکدان شکن شدند!؟
سلام بر برادر همیشه مهربانم... خواهش میکنم ...مطالبتان را دوست دارم که سر میزنم...حرف دلم را میزنید... نمکدان شکن شدند چون نمکدانشان را شکستند...جلو می افتند که عقب نمانند...از ترس اینکه نمکدانشان را بشکنند خودشان اقدام میکنند...زنجیره وار ادامه پیدا میکند...مردم هم که... البته میدانم که بد اخلاقی توجیهی ندارد ولی شاید دلیلش همین باشد... برقرار باشید...
سلام به خواهر مهربانم با تشکر از لطف سرشار از مهر و عطوفت شما با کمال تاسف می خواهم شما را به خواندن مطلبی سخت تلخ و رنج آور دعوت کنم! به امیدوارم که مرا ببخشی.سبز باشی و برقرار
علیک السلام... مهربانی از خودتان است آنچه گفتم واقعیتی بود در مورد شما... چشم حتما میخوانم... خواهش میکنم افتخار است خواندن وبلاگتان برایم... زنده باشید...
درود بسیار رفیق... فکر می کنم چنین است چون خوی گرگی و درندگی بیداد می کند. چون همه گرگ شده اند دیگر زیر یال و کوپال شیر هم امن است!
سلام بر جناب یاس محترم... به نظر منم درست فکر میکنید...از ندانستن است که آغوش شیر را پناهگاهی امن میابند...شیر هم خوی درندگی دارد و پناه بردن بهش حماقت محض است... انگار هر کس برداشت خودش را داشته از این جمله... بسیار خرسند شدم از حضورتان...معطر فرمودیداینجارا با کلامتان جناب یاس...
سلام خواهر مهربانم باز هم تشکر از لطف شما.از این که مایه رنجش شدم عذر می خواهم! ولی این رنج و عذاب ها را آقایون این قدر افزایش داده اند که انگار دیگر نمی توان این همه عذاب را در دل نگه داشت!باید چاهی پیدا کرد و در آن فریاد کشید! گرچه به قول دوستی این فریاد هم چون فریاد زیر آب است و به جایی نخواهد کشید!متاسفم و سبز باشید
سلام بر برادرم.... عذر خواهی برای چی؟گفتنی ها را باید گفت من باید از شما ممنون باشم...بله کاملا حق باشماست و من موافقتان...فعلا تنها چیزی که فریاد میکشد سکوت از سر ترس یا بی تفاوتی است... گاهی احساس خفگی میکنم از این همه بی صدایی... دیگرانی که باید متاسف باشند...شما چرا؟؟ زنده باشید...
همیشه اون چیزی که حقیقته روزها میره رو اعصاب
آخه حقیقت تلخه و متاسفانه این جمله یک حقیقته
روز و شب نداره فسیل جان همیشه رو اعصابه
تلخه و تلختر میشه وقتی حقیقت داره خودش خودشو فریاد میزنه و ما بی تفاوتیم...
شاید علتش این باشه که شیر ها را بیشتر از راسوها و روبا ها دوست دارند...
حماقت نیست علاقه است!
میدونی چیه بیشتر خوی گرگ در این جایگاه یافت میشود....
شاید بهتر بود لاک هم از گرگ نام میبرد...
بله علاقه است از روی همیشه نا آگاه بودن یا سود بردن یا...
حال اگر کسی به این گرگ صفتان علاقه نداشت دریده میشود...
سلام خواهر خوبم
ممنون از حضور سبزت.عجب طنز تلخ و گزنده ای! راستی یه سوال داشتم: شما می دونی چرا این مردم این قدر نمکدان شکن شدند!؟
سلام بر برادر همیشه مهربانم...
خواهش میکنم ...مطالبتان را دوست دارم که سر میزنم...حرف دلم را میزنید...
نمکدان شکن شدند چون نمکدانشان را شکستند...جلو می افتند که عقب نمانند...از ترس اینکه نمکدانشان را بشکنند خودشان اقدام میکنند...زنجیره وار ادامه پیدا میکند...مردم هم که...
البته میدانم که بد اخلاقی توجیهی ندارد ولی شاید دلیلش همین باشد...
برقرار باشید...
آدم ها یه جا می خوان برای خواب. شاید چون شیر قدرته اول جنگله فکر می کنن اونجا و پیش اون امن تره. حداقلش با یه نفر طفن.
راستی گفتم جنگل
سلام ...
دقیق نمیدانم چه فکر میکنند...شاید همینگونه که شما میگویید باشد...
هر چه هست از همیشه ندانستنه...
حماقت در بالاترین درجه...
سلام به خواهر مهربانم
با تشکر از لطف سرشار از مهر و عطوفت شما با کمال تاسف می خواهم شما را به خواندن مطلبی سخت تلخ و رنج آور دعوت کنم! به امیدوارم که مرا ببخشی.سبز باشی و برقرار
علیک السلام...
مهربانی از خودتان است
آنچه گفتم واقعیتی بود در مورد شما...
چشم حتما میخوانم...
خواهش میکنم افتخار است خواندن وبلاگتان برایم...
زنده باشید...
درود بسیار رفیق...
فکر می کنم چنین است چون خوی گرگی و درندگی بیداد می کند. چون همه گرگ شده اند دیگر زیر یال و کوپال شیر هم امن است!
سلام بر جناب یاس محترم...
به نظر منم درست فکر میکنید...از ندانستن است که آغوش شیر را پناهگاهی امن میابند...شیر هم خوی درندگی دارد و پناه بردن بهش حماقت محض است...
انگار هر کس برداشت خودش را داشته از این جمله...
بسیار خرسند شدم از حضورتان...معطر فرمودیداینجارا با کلامتان جناب یاس...
سلام خواهر مهربانم
باز هم تشکر از لطف شما.از این که مایه رنجش شدم عذر می خواهم! ولی این رنج و عذاب ها را آقایون این قدر افزایش داده اند که انگار دیگر نمی توان این همه عذاب را در دل نگه داشت!باید چاهی پیدا کرد و در آن فریاد کشید! گرچه به قول دوستی این فریاد هم چون فریاد زیر آب است و به جایی نخواهد کشید!متاسفم و سبز باشید
سلام بر برادرم....
عذر خواهی برای چی؟گفتنی ها را باید گفت من باید از شما ممنون باشم...بله کاملا حق باشماست و من موافقتان...فعلا تنها چیزی که فریاد میکشد سکوت از سر ترس یا بی تفاوتی است...
گاهی احساس خفگی میکنم از این همه بی صدایی...
دیگرانی که باید متاسف باشند...شما چرا؟؟
زنده باشید...
سلام بر خواهر مهربانم
سپاسگزار از لطف و حضور سبز شما.متاسفانه باز با یک خبر بد به روزم.سبز و پاینده باشی