ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

اینترنت رسانه ای ارزشمند...

 در مقیاس جهانی که نگاه میکنیم  از ورود اینترنت به ایران مدت زیادی نیست که میگذرد و از زمان ورودش مدتی طول کشید تا استفاده از آن در بین مردم فراگیر شود...

ازنیمه های دهه هشتاد بود، شاید هم کمی پیشتر  که استفاده از شبکه های اجتماعی و وبلاگ نویسی رونق بیشتری در بین مردم به خصوص جوانترها یافت ...و راه پر فراز و نشیبش را طی کرد تا رسید به امروز...

حالا دولت هم خدماتش را الکترونیک کرده و کارهای اداری مثل قبل انجام نمیشود(هرچند  ضعیف و گاه حتی نا کارامد)

خلاصه هر طور بود این شبکه جهانی  جای خود را در این کشور هم باز کرد...


 اما هدف از این نوشته تاریخچه ورود اینترنت به ایران و چگونگی رواج آن در بین مردم نیست...غرض چیز دیگریست از گفتن این حرفها...


برای ما اینترنت با اهمیت تر از هرجای دیگریست و بیشتر از هر جای دیگر باید قدرش را بدانیم و به چشم یک فرصت به آن نگاه کنیم...

چرا که در کشور بسته ای مثل ایران که حرفهایت و هر آنچه که فکر میکنی حقیقت است و  باید گفته شود در گلو خفه میشودو در جایی که هیچ رسانه ای وجود ندارد که منعکس کننده صدای اعتراضت باشد ،اعتراض به تمام دروغها،تزویرها و ظلمهای آشکار...اینترنت در دسترس ترین تریبون برای همه است...و  فعلا تنها رسانه  ایست که در اختیار داریم،تنها جایی که نه با خیال آسوده ولی میتوانیم حرفهایمان را بگوییم با تمام کم سرعت بودن و ایرادهایش.


برای جامعه آلوده ای مثل ایران  که اولین نیازمردمانش  آگاهی است،البته که فرصت دیدنِ این رسانه واجب است و لازم...

ودر این بین  خیلی ها هم این فرصت را غنیمت شمردند و ساکت ننشستند و با تمام آزار و اذیتها همچنان مشغولندو مینویسند و فیلتر شدنها و دستگیری نویسنده ها ی معترض ،موثر و مهم بودنش را میرساند...


هر چند هر کسی آزاد است بنابه سلیقه ،نوع و موضوع خاصی از نوشتن را بر گزیند ولی وقت آن  رسیده که فکری به حال خودمان کنیم و در کنار علایقمان،صلاحمان را هم در نظر داشته باشیم...

و از این حیث است که این وسیله برای ما ارزشمند است...


پ.ن1:بسیار زیاد برایم عزیزند و محترم نویسنده هایی که با تمام سختی ها و آزارو اذیتها ساکت نیستند و همچنان مینویسند...


پ.ن2:چند روزی میشود که 23 سالگی را پشت سر گذاشتم...


پ.ن3:در روزهایی که به نام سالمندان نامگذاری شده کمی بیشتر حواسمان به پدر بزرگها و مادر بزرگهای شهرمان باشد...باور کنید چیز زیادی نمیخواهنداز ما  جز پر کردن لحظاتی از تنهاییهایشان را .کمی پای صحبتشان نشستن و لحظاتی را با ایشان سر کردن برای خود ما هم خوب است و لذت بخش...


پ.ن4:قدم زدن در بعد از ظهرهای پاییز بسیار میچسبد،این لذت را از دست ندهید...


پ.ن5:آیدی یاهوی بنده بنابه به دلایلی عوض شده ویک 2 به آخر همون آدرس قبلی اضافه شده...


پ.ن6:جیمیل برای من هنوز مسدود است با اینکه آقایان گفته اند رفع فیلتر شده!!

نظرات 9 + ارسال نظر
یاس وحشی سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:29 http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بسیار رفیق محترم...
خوبین؟
خسته نباشید...

سلام به شما یاس بزرگوار...
ممنون بله خوبم...امید وارم شما هم هر چه زودتر خوب شوید...
زنده باشید...

یاس وحشی سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:31 http://yaasevahshi.blogsky.com

آخ که حرفِ دلِ مرا زدید...
واقعا ممنونم که این حرف ها را اینقدر روان و خوب بیان نمودید... به خدا بعضی از این نویسنده هایِ مجازی آنقدر تحتِ فشار هستند که حد ندارد و باز هم واقعیات را بی کم و کاست می نویسند...
شما هم عزیز هستید... مرسی که اینقدر خوب نوشتید...

تولدتان مبارک... بسیار بسیار مبارک...

حتما... خدا خیرتان بدهد...

تنهایی به من نمی چسبد مخصوصا در این دلگیریِ عمر...

خوب شد گفتید... مرسی.

خوشحالم که حرف دلتان را زدم...
خواهش میکنم لطف دارید...
میدانم...خوب میشناسم بعضی از این نویسنده های مجازی بزرگ و عزیز را که را حت از کنار ئاقعیت عبور نمیکنندو شجاعانه حرفشان را میزنند که خود شما هم از این دسته اید رفیق...
مرسی که اینقدر لطف دارید...

ممنون...بسیار بسیار ممنون...
به همچنین...

تنهایی قدم زدن را دوست ندارید؟امیدوارم با یک همراه خوب همراه شویدو لذت ببرید از بعد از ظهرهای پاییز...
به شخصه پیاده روی در غروبهای خنک و ابری پاییز را به شرط نباریدن باران خیلی خیلی دوست دارم ...

مرسی شما...

مریم چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:39

زهرای عزیزم سلام
من که با حرفات موافقم بهتره از یه زاویه دیگه هم به اینترنت نگاه کنیم همون کاری که خودتم میکنی تو هم جزء نویسنده های اعتراضی هستی زهراجان کاری که کمتر دختری رو دیدم تو این دنیای مجازی انجام بده پس خودتم خیلی عزیزو محترمی...
2.ای جان تولدت خیلی خیلی مبارک
3.چشم.خوشم میاد حواست به همه چیز هست
4.من حوصلم نمیگیره تنهایی قدم بزنم باید یه همراهم داشته باشم دیگه متوجهی که
5.من میدونستما
6.واسه من باز شده

سلام به مریم عزیزم...

بله بهتره اینترنت را به چشم یک فرصت ببینیم...نه بابا در مقابل دوستان دیگر کاری انجام نمیدم که مریمم ...ای بابا چوب کاری نکن مریم جان تو که عزیز دلمی...
2.ممنون عزیز...
3.چشمت بی بلا...
4.بله که متوجهم، شما بفرما با همراهت قدم بزن کسی کاری باهات نداره:دی خلاصه چه با همراه چه بی همراه از دست ندیدن بعد از ظهرهای پاییز را...
5.بله بله
6.جدی؟

H.k چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:06 http://bescot.blogsky.com

مانیفست خوبیست و کاملا موا فقم.
من حتی اعتقاد دارم وبلاگ نویسان فارسی زبان شیوه ای اعتراضی به نو شته هایشان بدهند چون دیگه مشکلات و درد سر ها از حد سلیقه و قبول داشتن چیزی و حتی بی طرفی گذشته...
و یک خبر خوب دیروز دوم اکتبر تو ژنو شهرداری ژنو یک مراسم تو ی وی کتوریا هال این شهر با موضوع فعالیت های حقوق بشری بر گزار کرد و سه نفر را از سراسر جهان به عنوان نمونه انتخاب کرد و بهشان جایزه داد که نسرین ستوده هم یکیشان بود و من این افتخار را داشتم که به عنوان یک ایرانی در این مراسم شرکت داشته باشم.

سلام...

بله مشکلات بسیار است...این در حد یک توصیه است که بهتره بهش عمل بشه ...اینجوری اتحاد در دنیای مجازی هم بیشتر میشه و کمتر شاهد اذیت کردن سایر نویسنده ها هستیم...
و شما نیز جزء همان نویسنده های محترمید رفیق...

نسیرین ستوده که واقعا عزیزندو آزاده و لایق بزرگداشت...باعث افتخار است که یک خانوم ایرانی جزء این سه نفر بوده...
به به پس شما هم بودین و چقدر خوب...قطعا احساس خوبی داشتین...
خبر خوبی بودرفیق...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:05

*زهرا جان، تبریک. کاش خبر داشتم که تولدته و یه جوری شادیم رو از این اتفاق روشن نشون می دادم. بسیار خوشحالم.
*از تت ممنون که حواست به همه چیز هست و به ما هم یادآوری می کنی که حواسمون جمع باشه
و پاییز...

سلام به آقای شریفی عزیز...

خب حالا خبر دارین دیگه،پس یه جوری شادیتون رو از این اتفاق روشن نشون بدین...کادویی چیزی میخواین بفرستین با کمال میل در خدمتم،اگه کادو سکه باشه که دیگه عالیه و من بیشتر خوشحال میشم

جدای از شوخی،ممنون دوست خوبم همین حرفهای خوب خودش خیلیه واسه من...بسیار لطف دارین
مرسی برای این همه مهربانی...

خواهش میکنم...میدونم که دوستانم حواسشون جمع هست...
خودم کلا رابطه خوبی با مسن تر ها دارم ودوست دارم در کنارشون بودن رو...
و پاییز...

مهدی شریفی پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:06

مطلبی که بالا رو من نوشتم زهرا جون

بله...
خیلی هم خوب،دستتون درد نکنه...

هوشنگ پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:08

ایران از پیشگامان اینترنت در خاورمیانه بوده یعنی اوایل دهه 70
این از گیر که باید داده میشد
ولی الان شدیم از پسگامان اینترنت فکر میکنم حتی افغانستان هم سرعت بیشتری نسبت به ما داشته باشه!
الکترونیکی شدن هم به درد عمشون میخوره، علاوه بر ارسال الکترونیکی باید، کاغذشم پرینت بگیری و این کاغد ممهور معتبرتره، یعنی کار ملت شده دو تا!
خلاصه
اینترنت هر طور بود و با هر بدبختی و مصیبتی، اومد جای خودشو باز کرد!
راستی تو میگی با این نرخ دلار چه کار کنیم؟
اینترنت شده رسانه هم آوایی برای یه نسل مستضعف، نسلی که سعی زیادی شد که ضعیف نگه داشته باشه ولی چون پری رو تاب مستوری نداشت، از هر روزنی که به وجود اومد، سرشو در آورد و گفت، آقا!!!! اجازه ما هم هستیم!
به نظر من بهترین توصیف در زمینه مردم، قل مراد مهران مدیریه! گاهی همه چیز رو میدونن و گاهی هیچ!
شاید تجاهل العارفین باشه!
والله اعلم
ما که دیگه مخمون نمیکشه!
این نوشتن گاه به گاه واسه ما شده مثه سوپاپ، هر چند مدت باید یه بار کشیده باشه، چار تا کلمه بنویسیم، دو سه تا روضه بخونیم، چند تا قطره اشک بریزیم، غمباد نکنیم!
همین
1- حقیقتا آزادگان همیشه عزیزند، امیدوارم همه ما در شمار آزادگان باشیم.
2-تولدت مبارک، تولدت مبارک
3- کار خیلی خوبیه و از اون کارا که ارزشش قابل وصف نیست، یادآوری بسیار به جایی بود. تشکر.
4-بذار یه خرده هوا بهتر شه، گرمه الان!
5-
6- جی میل را خدا چند شب پیش آزاد کرد، از خدا کمال تشکر را دارم.

سلام به دوست خوبم،هوشنگ خان...
من گفتم در مقیاس جهانیش نه خاور میانه ایش...که اینم باید بررسی بشه ها..
یعنی چند وقته بدجوری افتادین رو دور گیر دادنا:دی ،گیرو باید بدین دیگه...
عیب نداره ما که مشکلی نداریم شما راحت باش...
از نظر پسگام بودن که بله،اوضاعمون خیلی خرابه...همین افغانستان تا چند وقت دیگه رو دسته ما بلند میشه اگه اینجوری پیش بریم...

بله به درد عمه،عمو و حتی خالشون و در مواقعی داییشون میخوره...بیچاره ملت!!!

راستش من میگم با این نرخ دلار بهتره سر به کوه و بیابون بزاریم ،چه کار کنیم دیگه،والا به خدا!!!!

اگه بیشتر بهش توجه بشه از وسیله ای خودنمایی و ابراز وجود پیشتر میره روزنِ خوبی پیش اومده برای ما اگر بیشتر قدرش رو بدونیم...
پرروییم دیگه

قل مراد مهران مدیری رو زیاد یادم نیست ولی فکر کنم توصیف خوبی هست!!
شاید...
خدا داند...

بله درسته غمباد میگیریم اگه همین چند وقت به چند وقت هم ننویسیم...خووب که جایی هست تا روضه بخونیم و اشک بریزیم!!

1-امیدوارم،شما هم جزء همان نویسندگان هستیدها...

2-ممنون ،ولی چرا میخندین؟کجاش خنده داره؟
3-بله کار خیلی خوبیه،خواهش میکنم...
4-بهونه نیارین دیگه،تقریبا هوا خنک شده،بعدشم لابد میخواین بگین سرده:دی
5-این یعنی چی؟ببخشید هر چی فکر کردم متوجه منظورتون نشدم
6-عه...عینِ خرمشهر ...اونم انگار خدا آزاد کرد...کاش خدا یه لطفی کنه ما رو هم آزاد کنه از دست اینا...ما هم کمال تشکر را از خداوند داریم.

هوشنگ جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:22

2- شادی به خاطر عرض تبریک
5- یعنی منم نفهمیدم چی شد
راستی سلام

علیک سلام رفیق...

2-آهان که اینطور...ایشالله تولد شما،جبران کنیم بیایم اینجوری بخندیم:دی

5-آدیدی یاهوم بنابه دلایلی پاک شد ،یعنی از بین رفت منم به آخر همون آدرس قبل یک 2 اضافه کردم که شد آیدی جدیدم.همین...

مهدی شریفی دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:34 http://mehdisharifi2.mihanblog.com

کادو هم برات می فرستم دوستم. خوشحالم از بودنت. بودن چون تویی چنین جهنمی را تحمل پذیر می کنه

کادو رو که قبلا دادین با محبتهاتون رفیق...بهترین کادو و ماندگارترینش هم دادین...
و من خوشحالتر از بودن شما دوست عزیزم...
و بودن چون شمایی زندگی رو قشنگ میکنه تو این تاریکیها...
مرسی برای کادوهای گرانبهاتون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد