ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

دلخوش به انتخاب..و آن سفر کرده که صد غافله دل همره اوست..

چند روزی میشود که میخواهم از انتخابات بنویسم ولی  دست و دلم به نوشتن نمیره...تو این مدت اصلا هیچ بحث انتخاباتی هم با کسی نکردم فقط گوش دادمو گوش دادم،از مناظره های تاریخیِ نماینده ها در صدا سیما!!تا تحلیلهای منطقی،مسخره و گاهی عجیب غریب دیگران،ازخطرناک بودن  جلیلی که یک راست رادیکال هست تا عارفی که تنها نماینده  اصلاح طلبهاست از روحانیِ اعتدالگرا  و پیرو عقلانیت تا راستهای سنتی،از غرضی که شوخی شورای نگهبان است تا حداد عادلِ نخودی!!و...به جد و شوخی.راستش آنقدر تحلیل از اینور و آنور  شنیده ام و خوانده ام که دلزده شده ام دیگر...

برای من اما انتخابات از چهار سال پیش تقریبا بی معنا شدو امسال با رد صلاحیت  آقای رفسنجای تحقیقا بی معنا ...  به این حرفها هم که میگویند جریان اصلاح طلبی وابسته به فرد نیست یا آنان که عقیده دارند عارف و روحانی به اجماع برسند و در صورت پشتیبانی آقایان رفسنجانی و خاتمی از یکی از اینها رای یکی به سبد دیگری ریخته میشودو لابد امید دارند که رییس جمهور بشوند هم چندان اعتقادی ندارم...

میدانم و میدانید  که انتخابات ریاست جمهوری در اینجا وابسته به رای مردم نیست و معادلات دیگری در کاراست...


...واینکه یاد آیت الله طاهری،بزرگمردی  که این روزها به سوگش نشسته ایم گرامی.چقدر بُعد شجاع و ظلم ستیز شخصیتشون برام قابل احترام و عزیز هست و خواهد بود.مگر در این مملکت  چند تا از این آیت الله ها داریم؟

و چه خنده دار بود که طبق وصیتشان نگذاشتند به خاک سپرده شوند...

نامه استعفایشان را میتوانید از اینجا بخوانید.


پ.ن1:همه این روزها میپرسند به کی رای میدی،شما چطور؟:دی

پ.ن2:این 24 خرداد لعنتی هم بیاد و بره که...

پ.ن3:راستی فراموش نشه که ما به خرداد پر از حادثه و گندهایی که زدند عادت داریم،تازه انتظار فرج از نیمه خرداد هم میکشیم!!





نظرات 7 + ارسال نظر
هوشنگ سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:50

خدا آقای طاهری رو رحمت کنه
پن1: با توجه به حمایت خاتمی قطعا به حسن روحانی رای خواهم داد
پن2:امیدوارم بیاد ولی بد نره، اصلا اعصاب ندارم
پن3: به نظرم خوبه همه با هم نداری خاتمی رو سر بدیم و تنهاش نذاریم.
همراه شو عزیز
یه بار دیگه

خدا رحمتشون کنه...
همراه شدم رفیق...

H.k چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 19:22 http://pelikanch.blogsky.com/

سلام...
این آدرس جدید من است.
http://pelikanch.blogsky.com/

ایزدیار یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 http://ezadyar91.blogsky.com

خواهر خوبم سلام
ظاهراً با تأخیر خدمت رسیدم، از این بابت شرمنده؛ اما کاملاً حق با شماست؛ در باب انتخابات در این مملکت، باید معادلات دیگری را همیشه در نظر داشت؛ اما گاهی شرایط و مقتضیات زمانی همۀ این معادلات را بر هم می زند.گاهی علیرغم همۀ این معادلات و مهندسی هایی که حاکمیت اعمال می کند به ناگاه ارادۀ مردم، همۀ این معادلات و مهندسی ها را کاملاً بی اثر کرده و راه و مسیر دیگری را پیش پای حاکمیت می نهد.درست چیزی شبیه دوم خرداد؛ و همانگونه که گفتم حاکمیت نیز ناچار می شود علیرغم میل باطنیش تسلیم شده و ارادۀ ملی را بپذیرد.این همان مقتضیات زمانی است؛ یعنی حاکمیت در شرایطی قرار گرفت که موجودیت و مشروعیتش را در معرض تهدیدی بزرگ می دید و به خوبی دریافته بود که مردم دیگر با او همراه نیستند.هرچند به زبان این وضع را انکار می کرد ولی سرانجام ناگزیر پذیرفته و تسلیم شد؛ و این همان پیروزی حق بر باطل است.گرچه همچنان نباید از تداوم دشمنی ها و سنگ اندازی هایش غافل بود.
خواهر خوبم، من نیز یکی دو مطلب کوتاه نوشتم؛ انشاءالله که مثل گذشته از نظرات و راهنمایی های شما بهره مند باشم.سبز باشی

سلام...
سنگ اندازیها از همین حالا هم شروع شده..
کیهان که از همان اول دست به کار شد...
خدا کنه مثل زمان خاتمی هر نه روز یک بحران نداشته باشیم!

x دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:49

زهرا تو رای دادی؟

بله..

هوشنگ سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 19:42

سلام
همه چی مبارکه
منتظر آزادی آن صد قافله دل همراه
هماره هستیم
تا سه نشه بازی نشه

منتظریم ما هم..
اولین انتظاری که از آقای روحانی میره اینه که فکری به حال آن صد قافله دل همرا کنند..
هماره باشید و پایدار رفیق...
هیچ جا نمیریم همین جا هستیم ما منتظر سومیش هستیم:دی

اشغالگر پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 22:36 http://www.eshghalgar.com

با شادی پریدم تو بغل مادرم و ساک پر از پول رو دادم بهش ، مادرم گریست و دعا کرد ، خواهرم روی تخت بیمارستان زیر سرم اشک شادی ریخت و داداش کوچکم دستم رو بوسید .
پول زیادی بود ، همه بدهی ها رو می تونستم با اون بدم ، تازه وضع زندگی مون هم بهتر می شد .
از در خونه که وارد شدم از حال رفتم، تازه داشتم زندگی با یک کلیه رو تجربه می کردم .

قصه تلخیست...
خوش اومدین..

ع.رحیمی جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:45 http://parsimehr.mihanblog.com

با سلام
از مطالب زیبای وبلاگ شما استفاده کردم و برایتان آرزوی توفیق هر چه بیشتر را دارم.در صورت تمایل، مایلم با شما تبادل لینک داشته باشم.با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد