ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

ریشه روشنایی

ریشه های روشنایی میشکافد صخره شب را...

بی عنوان...

                                     


خواستم چیزکی بنویسم ولی بهتر دیدم مقدمه چینی نکنم و فقط بگویم:بدرود.

دیگه نخواهم نوشت...باید از خیلی چیزها و خیلی آدمها دور باشم...

حرف زیاد هست،دردهم ولی من اهل ناله کردن نیستم...

پس بدرود...


+شاید روزی دوباره تصمیم بگیرم که بنویسم،نمیدونم کی...

++اینجا دوستان خوبی رو به من هدیه داد که هیچ وقت فراموششون نخواهم کرد:

آقای ایزدیار عزیزو محترم...مهدی شریفی نازنین...هوشنگ خانِ عزیز و همیشه همراه،دوست... حمیدخانِ مهربان...و صد البته پوریا کافِ عزیز که واقعا متفاوت با همه همسالانش هست و من خیلی دوستش دارم...

برای هر 5 عزیز دوست داشتنی بهترین ها رو آرزو میکنم...

بوی ماه مهر...


اول مهر هم یکی از همان کلیشه های تقویم است که اتفاقا نوستالژیک هم هست...یک نوستالژیک کلیشه ای...


+ چقدرهم زیاد دچاریم به این کلیشه ها...

++امسال بیشتر از هر سالی اوایل مهر را دوست دارم...اصلا پاییز را...به گمانم در هفتمین روزش باشد که یکسالگی یک حس را تجربه میکنم...

کمی دانشگاه...

1-اینکه این روزها خبر خوب زیاده و همه راضین و خوشحال ،خوبه،خیلی زیاد خوبه...

اینکه چندین نفر از زندانیان سیاسی آزاد شدند و تو امیدواری که این رقم بیشترو بیشتر بشه هم خیلی زیاد عالیه...

اینکه ریس دانشگاه علامه طباطبایی که فضای واقعا خفقان آوری در دانشگاه درست کرده بودو خیلی از از دانشجویان رو محروم از تحصیل و تعدادی از اساتید که هم راستای ایشان فکر نمیکردند رو محروم از تدریس،عوض شده و دانشجویانش که چند تا از دوستان تو هم جزءشان هستند جشن شادی بگیرندو هرکدامشان بهت زنگ بزنندو بگویند:زهرا،زهرا تموم شد،رفت...و تو خوشحال باشی که بی دردسر لااقل درسشان را میخواننداین هم خیلی زیاد خوبه...


بدبینی تو اما به این همه زیادی خوب بودنها که اینجا این همه ناگهانیش بی سابقه است،کمی خسته کنندست ولی منطقی...منطقت برای ناگهانهایِ خوبِ اینجا اینگونه حکم میکند...



2-در اولین روزهای ورود به دانشگاه جدید برای اینکه یک شروع خوب داشته باشم و بتوانم شاید کمی از روزهای بد گذشته را جبران کنم و کاری کرده باشم،با دیدن اطلاعیه روی سایت دانشگاه و مسابقات روباتیک بین دانشگاهی تصمیم گرفتم که توی تیم دانشگاه عضو بشم  و برای ثبت نام اقدام کردم که با پیام"این مسابقات صرفا برای پسرهاست و از خواهران خواهشمندیم که ثبت نام نکنند"مواجه شدم ...و حالم به کلی گرفته شد...

و اگر این اقدامی برای منزوی کردن زنها نیست پس چیست؟تک جنسیتی کردن رشته های دانشگاهی به نفع مردها در بیشتر دانشگاهها چی؟



پ.ن1:در اینجا زن نبودن واقعا نعمتیست که فقط آقایان از آن برخوردارند...

پ.ن2:امیدوارم زنان فقط هر چهار سال یکبار و در زمان انتخابات اسمشان بر سر زبانها نیفتد...استفاده ابزاری نداشته باشندو از حقوقشان برای رای جمع کردن سخن به میان نیاید و بعد از حماسه آفرینیها فراموش نشوند......

اندکی تأمل...




"به زمین وفادار باشید و باور ندارید آنانى را که با شما از امیدهایِ اَبَرزمینی سخن می‌گویند."



نیچه، از کتاب "چنین گفت زرتشت "


پ.ن1:وفادار بودن به زمین به اندازه وفادار بودن به خدا سخته...

پ.ن2:گاهی مسئله فقط "امید" است که توهم می آورد و از اینجاست که داستان سرایی ها آغازیدن میگیرد...

پ.ن3:ما هستیم بدون هیچ سؤالی،مطیع و راحت طلب...مگر نه اینکه بودن ما در اندیشیدن ما معنا میابد و اندیشیدن در سوالهایی که طرح میکنیم؟

پ.ن4:اسلاوی ژیژک را هم به اندازه نیچه باید جستوجو کرد...و چنین گفت زرتشت را باید بلعید تا فهمید...اگر وقتش هست حتما بخوانیدش(البته برای شروع به خواندن آثار نیچه کتاب مناسبی نیست،گیج کننده میشود)

پ.ن5:نیچه به زعم خود و خیلی ها زرتشت ایران باستان را  به زرتشت خودش ارتقاء داد...وقتی زرتشت اول از جانب خدا برای انسانها پیام آورد و از گشوده شدن افقهای روحانی به روی بشر سخن گفت،زرتشت نیچه با پیغامش همگان را متعجب کرد اینکه:عرصه گیتی جای مبارزه دائمی نیک و بد نیست، اینکه: خدا مرده.و این یعنی رهایی از قیدها...

پ.ن6:من به خدا اعتقاد دارم هنوز+مقداری زیادی شک و کلی پرسش که جوابی نیست که همین خود عامل شک و تردیدهاست...

پ.ن7:کنکاش در مورد مسائل دینی چیزیست که همیشه از آن ترس داریم،در حالی که زیرو رو کردن و نقد مذهب هر چه که باشد ضروریست و اتفاقا توجه چندانی هم بدان نداریم و اگرهم هست همچنان در سطح گیر کرده ایم...



پ.ن بی ربط به پست:پرنیانمان یک ساله شده و به غایت شیطون،مو میکشه(که اغلب موهای من رو هم مورد نوازش قرار میده و اغلب وسط خواب!!و بعدش غش میکنه به خنده)میرقصه به چه قشنگی(حتی با صدای اذان تلوزیون!!)کافیه که  بگی به چیزی دست نزن(به شدت فضول تشریف دارن آخه)تا جیغش روانت رو برهم بزنه.انگشت داخل چشم میکنه،قهر میکنه!!عاشق بیرون رفتنه و در این مواقع خدا رو هم بنده نیست.به موبایل علاقه عجیبی داره و اینکه پرتش کنه و بکوبونش به درو دیوارو زمین،به کامپیوتر و کیبورد، به کنترل تلوزیون و هرچیزِ الکترونیکی که قابل خراب کردن باشه!!البته در کتاب و دفتر پاره کردن هم استعداد ویژه ای داره! 

و صد البته در حال حاضر دوست داشتنی ترین موجود خانواده ماست.